سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برادرت را با نیکویى بدو سرزنش کن ، و گزند وى را به بخشش بدو به وى بازگردان . [نهج البلاغه]
کبوتر
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» ترکیب بند محتشم کاشانی متوفی به سال 996 هجری شمسی

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

کارجهان و خلق جهان جمله د رهم است

گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گرخوانمش قیامت دنیابعید نیست

این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است

خورشید آسمان و زمین نور مشرقین

پرورده کنار رسول خدا حسین

کشتی شکست خورده طوفان کربلا

در خاک و خون فتاده به میدان کربلا

گر چشم روزگار براو فاش می گریست

خون می گریست از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابی بغیر اشک

زان گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردند کوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد

فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمه سلطان کربلا

آن دم فلک برآتش غیرت س÷ند شد

کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

وین خرگه بلندستون بی ستون شدی

کاش آن زمان برآمدی از کوه تا به کوه

سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

کاش آن زمان ز آه جگرسوز اهل بیت

یک شعله برق خرمن گردون دون شدی

کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان

سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی

کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک

جان جهانیان همه از تن برون شدی

کاش آن زمان که کشتی آل عبا شکست

عالم تمام غرقه دریای خون شدی

این انتقام گر نفتادی به روز حشر

با این عمل معامله دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم برآورند

ارکان عرش را به تزلزل درآورند

برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند

اول صلا به سلسه انبیا زدند

نوبت به اولیا چئ رسید آسمان تپید

زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند

پس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها

افروختند و بر حسن مجتبی زدند

وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود

کندند از مدینه و بر کربلا زدند

پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید

بر حلق تشنه خلف مرتضی زدند

وز تیشه ستیزه در آن دشت کوفیان

بس نخلها زگلشن آل عبا زدند

اهل حرم دریده گریبان گشوده مو

فریاد بر در حرم کبریا زدند

روح الامین نهاده به زانو سر حجاب

تاریک شد زدیدن او چشم آفتاب

چون خون ز حلق تشنه او بر زمین رسید

جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید

نزدیک شد که خانه ایمان شود خراب

از بس شکستها که به ارکان دین رسید

نخل بلند او چو خسان برزمین زدند

 طوفان بر آسمان زغبار زمین رسید

باد آن غبار چون به مزار نبی رساند

گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید

یکباره جامه در خم گردون نیل زد

چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید

پرشد فلک ز غلغه چون نوبت خروش

از انبیا به حضرت روح الامین رسید

کرد این خیال وهم غلطکار کان غبار

تا دامن جلال جهان آفرین رسید

هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال

او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال

ترسم جزای قاتل اوچون رقم زنند

یکباره بر جریده رحمت رقم زنند

ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر

دارند شرم کز گنه خلق دم زنند

دست عتاب حق به در آید ز آستین

چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند

آه از دمی که با کفن  خون چکان ز خاک

آل علی چو شعله آتش علم زنند

فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت

گلگلون کفن به عرصه محشر قدم زنند

جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا

در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند

از صاحب عزا چه توقع کنند باز

آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس برسنان کنند سری را که جبرئیل

شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سربرهنه برآمد زکوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه

ابری به بارش آمد و بگریست زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن

گفتی فتاد ز حرکت چرخ بی قرار

عرش آن چنان به لرزه در آمد که چرخ پیر

افتاد در گمان که قیامت شد آشکار

آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود

شد سرنگون زباد مخالف حباب وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل

گشتند بی عماری و محمل شترسوار

با آنکه سر زد این عمل از امت نبی

روح الامین ز روی نبی گشت شرمسار

وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد

نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

برحربگاه چون ره آن کاروان فتاد  .

شور و نشور واهمه  را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند

هم گریه بر سر ملائکه هفت آسمان فتاد

هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید.

هر جا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت.

چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

هر چند بر تن شهدا چشم کار کرد.

بر زخمهای کاری تیر و سنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان.

بر پیکر شریف امام زمان فتاد

بی اختیار نعره هذا حسین از او.

سر زد چنان که آتش از او در جهان فکند

پس با زبان پرگله آن بضعت رسول

رو در مدینه کرد یا ایها الرسول

این کشته فتاده به هامون حسین تئست ..

وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

وین ماهی فتاده به دریای خون که هست .

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

این غرقه محیط شهادت که روی دشت  .

از موج خون او شده گلگون حسین توست

این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه .

خرگه از این جهان زده بیرون حسین توست

این قالب طپان که  چنین مانده بر زمین .

شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

این خشک لب فتاده دور از لب فرات .

کز خون او زمین شده جیحون حسین توست

وین نخل تو کز آتش جانسوز تشنگی .

دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

پس روی در بقیع به زهرا خطاب کرد

وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ما ببین .

ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان روز محشرند .

در ورطه عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان .

وندر  جهان مصیبت ما بر ملا ببین

نی . نی. درآ چو ابر خروشان به کربلا. 

طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین

تنهای کشتگان همه در خاکمک و خون نگر .

سرهای سروران همهبر نیزه ها ببین

آن سر که بود بر سر دوش نبی مردام.

یک نسزه اش ز دوش مخالف جدا بین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو .

غلطان به خاک معرکه کربلا ببین .

یا بضعه الرسول ز ابن زیاد داد

کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

 

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای .

وز کین چه ها در این ستم آباد کرده ای

بر طعنت این بس است که بر عترت رسول .

بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای

ای زاده زیاد نکردست هیچ گاه .

نمرود این عمل که تو شداد کرده ای.

کام یزید داده ای از کشتن حسین .

بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای

بهر خسی که بار درخت شقاوت است .

در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای.

با دشمنان دین نتوان کرد آنچه تو

با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای.

حلقی که سوده لعل لب نبی بر آن.

 آزرده اش به خنجر فولاد کرده ای.

ترسم ترا دمی که به محشر درآورند

 از آتش تو دود به محشر در آورند.

خاموش محتشم که دل سنک آب شد.

بنیاد صبر و خانه طاقت خراب شد.

خاموش محتشم که از این حرف سوزناک  .

مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد.

خاموش محتشم که از این شعر خون چکان .

 در دیده اشک مستمعان خون ناب شد

خاموش محتشم که از این نظم گریه خیز .

روی زمین به اشک جگرگون کباب شد.

خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست .

دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد

خاموش محتشم که به سوز تو آفتاب.

از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد.

خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین  .

جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد

تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد

بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ر.رضاپور ( سه شنبه 88/10/1 :: ساعت 4:21 عصر )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

غفلت
بچه ها مواظب باشید!!!
من اصرار دارم این منطقه را غرب آسیا بگویم!!!
لهجه مشهدی
روزه آن سالها
بزرگ یا کوچک؟ مسئله این است!
دزدهای ایرانی
نیمه شعبان 66
ماجرای آن اندوه
میثاقنامه خواهران شهید در همایش رسالت زینبی
عمو کربلایی جوانمرد
لیوان چای
گندم از گندم بروید ... جو ز جو
داستان دو ثانیه ای
ته دیگ باورنی
[همه عناوین(78)][عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 15
>> بازدید دیروز: 43
>> مجموع بازدیدها: 131559
» درباره من

کبوتر
ر.رضاپور
داستان را دوست دارید؟ من دوست دارم بنویسم. حالا هرچی!! داستان، خاطره یا حتی سرگذشت...

» پیوندهای روزانه

گلمیخ [165]
سراج [232]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
داستانهای من[4] .
» آرشیو مطالب
قلم نگاشته
داستانی
خرداد 89
مرداد 89
آبان 90
اسفند 1400
آبان 89
آذر 89

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
آقا
آفاق
منتظر
راحیل
سراجگ
شق القلم
منجی مهر
تصویری از هنر مردم
رفیق کوچولوی خوبم
عــــــــــروج
سیب سبز
اندیشه
کناد
فرهنگ و هنر مردم
بنت الحسین
کارگاه
تبار
علیرضا-ادب تعلیمی
قصه یک بسیجی
مُهر بر لب زده
هزاران یلدا
مدرسه
محمد قدرتی GHODRATI
جان نثاران حسین
پروازشقایق ها
سوزوکی1000
هنرمردان خدا
عکس جبهه
سبکبالان
عکسهای مستند دفاع مقدس
هزاره
تینا!!!!
پرتال بسیج دانش آموزی
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
اصلاحات
سرزمین خنگا
بلوچستان
دهکده کوچک ما

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» طراح قالب