سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه دوستی اش خدایی نباشد، از او بپرهیز، که دوستی اش پلید است و مصاحبت با او شوم . [امام علی علیه السلام]
کبوتر
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» امتحان دفاعی

چند رو زپیش امتحان میان نوبت دوم درس دفاعی را برگزار کردم. متن زیر اولین و آخرین سئوال این امتحان بود:

سئوال: متن زیر را بخوانید و هر چه از درس اول تا درس هفتم بخش اول در آن می بینید بنویسد. (10 مورد)

 

دوربین را برداشته بود و زوم کرده بود توی تاریکی . می گفت مشکوک شده. می گفت حس می کند کسی را دیده. می گفت کاش دوربین مادون قرمز می داشت تا اینهمه دلهره سراغش نمی آمد. می گفت بچه ها چند شبی است می ترسند. می گویند عراقی ها شبها می آیند و سرشان را می برند.

سر اینکه کی آخرین محل نگهبانی را تحویل بگیرد کلی معرکه بود. یکی التماس می کرد دورترین نقطه به او بیفتد یکی التماس می کرد نیفتد. تازه بعد تعیین پاس باز سر خبرهای اشتباهشان برنامه داشتیم.

اینطوری شد که خبر به فرماندهی رسید و حاج حسین ما را فرستاد سراغ احمد.

احمد که حرفش تمام شد مرتضی پرسید: حالا نگفتی مگه تا به حال سر بریده هم داشتی؟ آخه معمولا غرب از این خبرا اتفاق می یفته.

احمد فکری کرد و گفت: والا تا به حال که نداشتیم.

گفتم : پس چرا هول برت داشته؟اصلا کی گفته اینجا سر می برن؟

احمد گفت: یکی دو تا از سربازهای وظیفه که رفته بودن نگهبانی نصفه شبی هراسون اومدن تو سنگر. من و رسولمرفتیم چک منطقه. البته خبری نبود. ولی از فرداش همه میگفتن!

نگاه مرتضی در نگاهم پیچید و خندیدیم. احمد ناظم تنفنگش را جابجا کرد. مرتضی گفت: بی خیال داداش! خبری نیس که مسلحش می کنی.

- ولی من حس کردم دیدم یکیو. تو تاریکی . حس کردم یه چیز سیاهی حرکت کرد.

-شبه وهم برت داشته!

-شب لباس سبز سیاه به چشم میاد! از کجا معلوم

- از کجا معلوم چی؟ بیان سرتو ببرن؟

احمد مردد بود. با این حال راه افتاد طرف سیاهی. هر چه جلوتر می رفت نگرانش می شدم. دنبالش دویدم.

احمد توی تاریکی گم شد. یکی دو دقیقه بع صدای رگبار گلوله هایش پاسخی را از روبرو به همراه داشت. نه! انگار بودندکسانی که از فرصت ترس و اضطراب بچه ها به نفع خودشان استفاده کنند.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ر.رضاپور ( پنج شنبه 89/2/30 :: ساعت 7:36 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

غفلت
بچه ها مواظب باشید!!!
من اصرار دارم این منطقه را غرب آسیا بگویم!!!
لهجه مشهدی
روزه آن سالها
بزرگ یا کوچک؟ مسئله این است!
دزدهای ایرانی
نیمه شعبان 66
ماجرای آن اندوه
میثاقنامه خواهران شهید در همایش رسالت زینبی
عمو کربلایی جوانمرد
لیوان چای
گندم از گندم بروید ... جو ز جو
داستان دو ثانیه ای
ته دیگ باورنی
[همه عناوین(78)][عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 53
>> بازدید دیروز: 12
>> مجموع بازدیدها: 131699
» درباره من

کبوتر
ر.رضاپور
داستان را دوست دارید؟ من دوست دارم بنویسم. حالا هرچی!! داستان، خاطره یا حتی سرگذشت...

» پیوندهای روزانه

گلمیخ [165]
سراج [232]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
داستانهای من[4] .
» آرشیو مطالب
قلم نگاشته
داستانی
خرداد 89
مرداد 89
آبان 90
اسفند 1400
آبان 89
آذر 89

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
آقا
آفاق
منتظر
راحیل
سراجگ
شق القلم
منجی مهر
تصویری از هنر مردم
رفیق کوچولوی خوبم
عــــــــــروج
سیب سبز
اندیشه
کناد
فرهنگ و هنر مردم
بنت الحسین
کارگاه
تبار
علیرضا-ادب تعلیمی
قصه یک بسیجی
مُهر بر لب زده
هزاران یلدا
مدرسه
محمد قدرتی GHODRATI
جان نثاران حسین
پروازشقایق ها
سوزوکی1000
هنرمردان خدا
عکس جبهه
سبکبالان
عکسهای مستند دفاع مقدس
هزاره
تینا!!!!
پرتال بسیج دانش آموزی
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
اصلاحات
سرزمین خنگا
بلوچستان
دهکده کوچک ما

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» طراح قالب