سفارش تبلیغ
صبا ویژن
علم را با عمل همراه باید ساخت ، و آن که آموخت به کار بایدش پرداخت ، و علم عمل را خواند اگر پاسخ داد ، و گرنه روى از او بگرداند . [نهج البلاغه]
کبوتر
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» دهه فجر او نوقتا

وقتی بچه مدرسه ای بودیم، اول سال یه صندوق کوچولو درست میکردیم و روش مینوشتیم دهه فجر. تا دهه فجر هر کی هرچی پول داشت می ریخت تو صندوق. 

البته نه که همینجوری برای رضای خدا. یادمه هر کی می رفت ساندویچی چیزی بخره راپورت خرید فراوونش به گوش مبصر کلاس می رسید و مبصر عین اجل معلق سراغش میرفت و هر چی پول خورده داشت اعم از یک تومنی دوتومنی تا پنج تومنی و گاهی هم پنجاه تومنی رو می ریخت تو صندوق. تو کلاس ما رسم نبود کسی ساندویچ از بوفه مدرسه بخره اصلا این قرتی بازیا جایی نداشت. 

اما خب بعضیا که جوگیر بودن هر چند وقت یک بار یه ساندویچی چیزی می خریدند. نزدیک روزای دهه فجر که میشد مبصر کلاس و بقیه بچه ها دائم پولای تو صندوقو میشمردن. 

من همیشه روی دیوار نقاشی میکردم. هرچی هم مدیر و ناظم تهدید میکردن که دیوارا تازه رنگ شده و حق ندارین نقاشی کنین باز میرفتم از بقالی محل کلی گچ رنگی میخریدم و یه روز تو یه چشم به هم زدن رو دیوار کلاس نقاشی انقلابی میکشیدم. بقیه هم درو دیوار رو تزیین میکردن. انصافا چه شوری داشت روزای دهه فجر. چه قدر قشنگ بود. خیلی وقتا برای دهه فجر تئاتر و سرود کار میکردیم. یا می رفتیم یه جامی مسابقه ای چیزی راه میانداختیم و بساط جیغ و ویغ ورزشی بچه ها رو جور میکردیم.

 

کل کل بچه ها هم قشنگ بود. مخصوصا وقتی دو تا کلاس با هم دعواشون میشد و در یک چشم بر هم زدن می افتادن به جان کلاس اونطورفیو هرچی شرشره و حباب رنگی و توپک و آویز بود، خراب میکردن و بعدم تا ظهر توی دفتر می موندن.

22 بهمنم همه قرار میذاشتیم رو کم کنی کلاس کناری بیایم راهپیمایی و تو راهپیمایی هی شعار بدیم و حال بگیریم. ناظم و معاون پرورشی مدرسه حیرون و ویرون این دیوونگیا بودن. 

یادمه یه سال وقتی سوم دبیرستان بودیم؛ برای تنبیه بچه های کلاس پشت بلندگو سرصف اعلام شد 21 بهمن از اداره میان مدرسه بازدید. اگه سوم انسانی آ2 یه برنامه ترتیب داد که هیچ اگه نه بلا استثنا انضباطشون صفر.

خدایی با کارایی که ما می کردیم و الان مجالی برای گفتنش نیست این تنبیه خوبی بود. ولی خب نامردا 20 بهمن به ما گفتن که فردا روز تنبیه ماست. این شد که معلم ادبیات یعنی آقای رضوی زاده رو تو کلاس قال گذاشتیم و رفتیم نمازخونه.هرچی شاگرد اول کلاس عز و جز زد که آقا رفته کلاس فایده نداشت، نشستیم به برنامه ریزی. شاگرد اولم گذاشتیم تو گروه تئاتر. حالا فک کن چه تئاتری. چه سرودی. چه برنامه ای.

ظهر بعد از مدرسه مستقیم رفتم سازمان تبلیغات و یه سرود خریدم: ماه بهمن  ماه... ماه پیروزی... 

بعد گروه سرود رو مرتب و تمیز یک دست و با کلاس کنار هم نشوندیم و شدند گروه. اینا لب میزدند و سرود پخش میشد و بچه ها هر و کر میخندیدن چون سرود رو یه تعداد آقا میخوندن ولی کسایی که لب میزدن دخترای خنگ سوم انسانی آ بودند.

سرود که تموم شد یکی از بچه ها که انگار از تو قصه های قدیمی زبان فارسی درش آورده بودند شروع کرد به روخوانی از روی حکایتهای کتاب به سبک رادیویی.

بعد نوبت تئاتر شد. فقط چشمتان روز بد نبیند. کل جمعیت افتاده بودند روی هم و قهقهه میزدن. تئاتر نبود که ... بیخیال!!!

قیافه ناظم دیدنی بود. کارد میزدی خونش در نمیآمد. آخرکه برنامه تمام شد رفتیم روی سن و گفتیم این هم شرط انضباط سوم انسانی آ2. همه بچه ها ی مدرسه دیدند که ما برنامه رو اجرا کردیم. بنابراین انضباط ما رو فراموش نکنین.

ناظم تا خواست خودش را به تریبون برساند. همه بچه های کلاس جیغ کشیدند و به طرف در فرار کردند. معلم ها هم خنده کنان به دنبال ما.

راستی چه حالی داشت آن سالها.

اما چرا  بچه ها  دیگه این جوری نیستن؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ر.رضاپور ( پنج شنبه 93/11/16 :: ساعت 12:19 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

غفلت
بچه ها مواظب باشید!!!
من اصرار دارم این منطقه را غرب آسیا بگویم!!!
لهجه مشهدی
روزه آن سالها
بزرگ یا کوچک؟ مسئله این است!
دزدهای ایرانی
نیمه شعبان 66
ماجرای آن اندوه
میثاقنامه خواهران شهید در همایش رسالت زینبی
عمو کربلایی جوانمرد
لیوان چای
گندم از گندم بروید ... جو ز جو
داستان دو ثانیه ای
ته دیگ باورنی
[همه عناوین(78)][عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 4
>> بازدید دیروز: 7
>> مجموع بازدیدها: 131450
» درباره من

کبوتر
ر.رضاپور
داستان را دوست دارید؟ من دوست دارم بنویسم. حالا هرچی!! داستان، خاطره یا حتی سرگذشت...

» پیوندهای روزانه

گلمیخ [165]
سراج [232]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
داستانهای من[4] .
» آرشیو مطالب
قلم نگاشته
داستانی
خرداد 89
مرداد 89
آبان 90
اسفند 1400
آبان 89
آذر 89

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
آقا
آفاق
منتظر
راحیل
سراجگ
شق القلم
منجی مهر
تصویری از هنر مردم
رفیق کوچولوی خوبم
عــــــــــروج
سیب سبز
اندیشه
کناد
فرهنگ و هنر مردم
بنت الحسین
کارگاه
تبار
علیرضا-ادب تعلیمی
قصه یک بسیجی
مُهر بر لب زده
هزاران یلدا
مدرسه
محمد قدرتی GHODRATI
جان نثاران حسین
پروازشقایق ها
سوزوکی1000
هنرمردان خدا
عکس جبهه
سبکبالان
عکسهای مستند دفاع مقدس
هزاره
تینا!!!!
پرتال بسیج دانش آموزی
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
اصلاحات
سرزمین خنگا
بلوچستان
دهکده کوچک ما

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» طراح قالب