داشتم به این فکر میکردم که تو این هفته قشنگ، هیئتای قارچی کوفتی چی کار میکنن؟
یه سری زدم به یکی دو نفر برنامه دادن که آقا سه شب آخر هفته قراره بترکونن. مجلسه و اینا. ارکستر میاد. بساط بخور بخور زهرماری جوره. نعشه هم از در و دیوار آویزونه و خلاصه تو عالم قارچی خودشون حسابی گرده پراکنی میکنن.
نمی دونم . یادم اومد تو عروسی قبل محرم هیئتیا خیلی حرفه ای تن و بدن می چرخوندن و سوت می زدن و کف می زدن. لابد اینا تمرین تاکتیکی قبل از رزمایشه دیگه.
حالا فقط خدا به داد ما برسه با این نگاه سخیف قارچ پروری . قارچایی که با یک رعد وبرق از زمین سر وا می کنن و با یک تکون پودر می شن می رن هوا.
یادمه حول و حوش سال 82یا 83 تو مسیر راهیان نور و جنوب اتوبوس به اتوبوس چرخیدم و وزن مرثیه و مولودی رو با هم مقایسه کردم. بعد از این که بچه ها خوب تفاوت وزن عروضی این دو نوع ادبی رو فهمیدن گفتم حالا من میخونم شما کف بزنید. کف زدند. بعضیا با اکراه. بعضی با زور. بعضیا از سر ذوق. اما کف می زدن و گاهی سوتم می زدن. بعد یه مرثیه خوندم نشد کف بزنن. نتونستن. نمیتونستن چون وزن مزثیه حزن داره. وزن مرثیه سنگینه.
اونموقع من اسم این هیئتایی رو که داشت راه می افتاد قارچی کذاشتم. چند وقت پیش با یکی از این بچه ها که پامنبری هیئت قارچیاس صحبت میکردم. قبول داشت اشتباه میکنن ولی میگفت دیگه قول مشهور شده. دیگه عمومیت گرفته.
جالبه . پیغمبرم اومد که همون جهل عمومی رو از میون برداره. چرا ما به این جهالت چند ساله خو کردیم و با این هفته وحدت به پیغمبر درونمون اجازه نمیدیم انقلاب کنه؟
حالا خیال کن شبای آخر هفته اینا هی جار بزنن و لعنت بفرستن و آب به آسیاب دشمن بریزن. بعدش چی؟ صبح که بشه باید نماز صبح بخونن ولی بعضیاشون میگن نمیشه خدا تا چهل روز قبولمون نداره. نمیخونن. بعضیاشونم میخوان بخونن بیدار نمیشن. شاید باید این هفته حداقل همین هفت روز اجازه بدیم پیغمبر درون ما بره رو منبر و بگه قولوا لااله الا الله تفلحوا... یا حداقل اگه پیغمبری رو کشتیم اجازه بدیم دوباره صدای لبخندش تو دل ما غوغا به پا کنه. شاید اینجوری حداقل سالها بعد ما هم بلال بشیم و اذون بگیم.