یک جور تقابل است. یک جور مرض. این که زبان یک قوم را تغییر داده و به پیروی از خارجی ها کلمات را سه تا سه تا منفک کنند و بگویند درست نویسی سخن یعنی منفک سازی بی توجه به استقلال معنایی و استقلال املایی. نمی دانم آموزش و پرورش تا کی و تا کجا قرار است دستور زبان فارسی را تغییر دهد. نمی دانم هیچ می داند با از بین بردن زبان قومش چه بلایی بر سر ملتش می آورد.
در جدیدترین اخبار متوجه شدم کتابی را که چهارماه با خون دل نوشته ام برای ویراستاری به یک کارشناس تاریخ سپرده اند و این نهایت حماقت مسئول ما بود.مقابل مخالفتهایم تنها یک کلام مدام تکرار می شد : بروید منیت و نفسانیتتان را درمان کنید!
بالاخره متن ویراستاری شده به دستم رسید و دوباره فریاد زدم. ویراستار برخلاف اصول حرفه ای ویراستاران بر روی جملات و نوشته های من با مداد سیاه خط کشیده و گاهی آنقدر سیاهش کرده بود که دلت هم سیاه می شد. بعد روی آن با همان مداد چیزهایی را نوشته بود که مغایر با دستور زبان فارسی بود.
مثلا: کتابهایشان را نوشته بود: کتاب ها ی شان
پرخاشگر را نوشته بود: پرخاش گر
بیفتد را بی افتد، آنها را آن ها و از این دست تغییرات.
حتی یک گیومه یا نقطه اضافه نکرده بود، روی یکی از عکسها نظر نداده بود، برای یکی از نوشته های ادبی حرفی نزده بود و تنها به روایت های تاریخی و اعتبار آنها اعتراض می کرد؛ نظرات غیرتخصصی او آنقدر برای گروه کارشناسان آموزش و پرورش و گروه نظامی موسسه ما با ارزش و ذی شأن بود که نمی خواستند غلط املایی اش را بپذیرند.آنها معتقد بودند در دستور زبان جدید املای این کلمات تغییر کرده.
کتابهایم را ورق زدم:
فرهنگ درست نویسی سخن اثر مشترک دکتر حسن انوری و دکتر یوسف عالی
فرهنگ پیشوندها و پسوندهای فارسی اثر فاخر دکتر خسرو فرشیدورد
راهنمای ویراستاری و درست نویسی اثر دکتر حسن ذوالفقاری
مسأله درست و غلط، نگارش و پژوهش در زبان فارسی اثر دکتر فرشیدورد
راهنمای نگارش و ویرایش اثر دکتر یاحقی و دکتر ناصح
دستور زبان فارسی 1 اثر دکتر وحیدیان
از فن نگارش تا هنر نویسندگی اثر دکتر حسن گیوی
و دهها کتاب دیگری که طی سالها تحصیل در دوره های کارشناسی و کارشناسی ارشد ادبیات فارسی و در راستای حرفه نویسندگی ام خوانده بودم. کتابهایی که هیچ موقع گوشه کتابخانه خاک نخورده بودند.
وقتی پسوند و پیشوندها را مشخص کردم، درباره علامت جمع«ها» استدلال کردم، وظایف ویراستار را نوشتم؛ دوستان با عصبانیت گفتند: ما اینجا نیازی به کلاس درس شما نداریم. برای ما معیار زبان فارسی کتابهای آموزش و پرورش است. آموزش و پرورش می فهمد یا شما که هنوز مهر مدارکت هم خشک نشده.
گفتم: اینها که توی کتابهای مدرسه نوشته شده، اشتباه است. گفتند: حتی اگر غلط محض باشد باید پیروی کنی و مطیع باشی. انگار نمی دانید شما باید اخلاق تشکیلاتی داشته باشید.
گفتم: اشتباه است. من می دانم که اشتباه است. چطور باید پیروی کنم؟
گفتند: اشتباه نیست. شما توهم زده اید. استاندارد ما فرهنگستان لغت و کتابهای آموزش و پرورش است بنابراین غلط یا درست همان را می نویسیم. شما هم نمی خواهید،به سلامت. بروید. نویسنده کم نیست. می نویسند. لازم هم نیست برویم کلاس درس ادبیات. اصلا شما بیشتر می فهمید یا ویراستاری که کتابهای انتشارات را ویراستاری می کند؟ می دانید او چند کتاب را تا به حال ویراستاری کرده؟ لابد یک استادی به شما یک چیزی گفته شما هم آمده اید اینها را به ما می گویید. آن استادهای خرفت ادبیات که چیزی نمی فهمند. اگر می فهمیدند و حالیشان بود نمی رفتند ادبیات بخوانند.
و من اندوهی قلبم را گرفت. یادم آمد احمد عزیزی می گفت: جاده مالرو فرهنگ احداث شده است...