از عجایب روزگار بود که باز دری به تخته ای خورد و جیغ کسی مثل اوباما درآمد و زر زیادی زد.
رفقا می گویند بیخیال! بچه که زدن ندارد... مورچه چیه که فانوسقه ببنده و از این حرفا...
راستش تا چندی قبل مدام هی آماده باش آزاده باش بود و خلاصه این اواخر حرف هم برای گفتن و مرور کم می آوردیم.درست مثل مدرسه و آخر سال که بعد از عید مدام به مرور دروس می پردازند واز شانس بچه ها امتحان مدام عقب می افتد
آن شب، همه توی مقر جمع بودند. چند نفری نشسته بودیم دور میز فرمانده و سربه سرش می گذاشتیم. فقط ربابه نبود! رفیقم را می گویم. جانشین فرمانده یا به قول ما مسئول انتظامات! ماموریت بود . آن هم فرسنگها دور از ما و مقر و بچه ها.
شب بود و خبری هم از کرکری خرمگسهای معرکه نبود که ناگهان کسی سراسیمه وارد مقر شد و فریاد زد: یک تن پاره کن بدین.. زود!
نگاه حیرت زده مان به هم گره خورد. یکی پرسید: چی؟
دیگری گفت: خمپاره...بعدی گفت: نه بابا! تن پاره کن!
بعد هم دوید طرف آبدارخانه و با یکی دو تا چاقو برگشت.
فهمیدیم بساط شام را چیده اند و از قرار تن ماهی است.رفتیم. بین راه تو محوطه پر بود از سربازها و فرمانده هاشان که هر کدام روی چمنهای وسط حیاط دوره گرفته بودند و گل می گفتند و گل می شنیدند. راستش شب بهاری قشنگی بود.
فرمانده مان گفت: ببین مفت خوری بسه دیگه بعد از شام برنامه بذارید.
گفتم: مفت خوری چیه؟ تو که هنوز به ما چیزی ندادی؟ بذار اقلکن چشممون بهش بیفته بعد!
گفت: باشه .. ولی بعدش حتما مرور کنید.. اگه یه دفه گفتن پاشین برین بچه ها بدونن چی به چیه؟
گفتم: بچه ها؟!.. اونا که الان تو بگو پ بده می خونن پد پد پدافند رفته بودیم تو آفند ...
گفت: ساکت باش آبروم رفت!
رسیدیم دم در .بچه ها دور سفره نشسته بودند به خوردن شام. تدارکات هم مثل فرفره دور سفره می چرخید و پذیرایی میکرد.
تو این حال خوش مثل اجل معلق رفتیم بالا سرشان که زود شام بخورید باید برویم. طفلکی ها به خیال اینکه برنامه ایست دو لپی شامشان را خوردند و نشستند به انتظار وقتی دیدند به جای برنامه باز سروکله خودمان پیدا شد بساط نق نق و غر لند هم به پا شد.
القصه!
خیلی وقت است این بساط امروز و فردای اوباما و رفقای خوش خیالش برپاست و مدام امرو زو فردا میکنند. بی خبر از اینکه ما امروز شبکه اسلام را در کل جهان راه اندازی کرده ایم و با تئوری جنگ، فروپاشی،کودتا، بمب اتم یا هر چیز دیگری هم نمی تواند ما را از پا دربیاورد. ما هستیم تا غایبینمان هم برسند و خیالتان را جمع کنند!
الوعده وفا! ما منتظریم تا محرم گردد!