سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس بسیار به درس و مباحثه علم بپردازد، آنچه را فرا گرفته از یاد نبرد و آنچه را ندانسته فرا گیرد . [امام علی علیه السلام]
کبوتر
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» دو تا چشم... یک نگاه

شب قدر بود. دعوایمان شد. دلم می خواست فراموش شود اما نمی گذاشت. نمی گذارد.

توی مسجد. شب قدر بود. نذری می پختند. احیا بود.

ایستاده بود دم در . مثل صاحب عزاها.مشکی پوشیده بود.

سخنرانی شروع شد. ضبط صوتم را آماده کردم. فرستادمش جلو . کنار میکروفون.

دکمه ضبط پرید. صدایش را شنیدم. نوار را جابجا کرد. ضبط دوباره شروع کرد به رفتن.

مردم می رفتند. آخر شب بود. من هم.

او باز ایستاده بود دم در.نه. نشسته بود دم در. نمی دانم . اصلا خیلی وقت بود که او نشسته می ایستاد. ایستاده می نشست.پیراهن مشکی اش به چشم می آمد. پشت سرم راه افتاد. تعارف می کرد برساندم. لحنش عوض شده بود. آرام. نرم . .

دور شده بودم. حضوری هنوز پشت سرم می آمد. برگشتم. جا خوردم. یک نگاه...

بغض کرده بود. حرف زد. نفهمیدم چه می گفت. دنیا دور سرم چرخید. کم آوردم. نشنیدم حرفش را . یکی باید دستم را می گرفت. یکی باید کمکم میکرد. داشتم می افتادم ... دویدم طرف خیابان... تاکسی...

صدایم زد. دنبالم دوید. نه. سر خورد. افتاد. رفتم. باران می بارید...

 

تب کرده بود. شنیدم. نرفتم عیادت. نمیخواستم بروم.یادم نمی آمد چه گفته. یادم نمی آید .

امشب هم نذری پزان است. مسجد شلوغ شده. مردم سیاه پوشیده اند. مردها می آیند می روند. دم در خالی است. کسی صدایم زد. ماندم. پرسید: امشب هفت شهید .... صلوات نذری برمی داری؟

بهتم زد. باورم نمی شد. جا خوردم. بازی بود. شوخی بود. نه . همان نگاه. توی قاب عکس!

 قاب عکسش کنار در مسجد ایستاده بود. می گفت همیشه می مانم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ر.رضاپور ( یکشنبه 87/6/31 :: ساعت 2:44 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

غفلت
بچه ها مواظب باشید!!!
من اصرار دارم این منطقه را غرب آسیا بگویم!!!
لهجه مشهدی
روزه آن سالها
بزرگ یا کوچک؟ مسئله این است!
دزدهای ایرانی
نیمه شعبان 66
ماجرای آن اندوه
میثاقنامه خواهران شهید در همایش رسالت زینبی
عمو کربلایی جوانمرد
لیوان چای
گندم از گندم بروید ... جو ز جو
داستان دو ثانیه ای
ته دیگ باورنی
[همه عناوین(78)][عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 1
>> بازدید دیروز: 68
>> مجموع بازدیدها: 131715
» درباره من

کبوتر
ر.رضاپور
داستان را دوست دارید؟ من دوست دارم بنویسم. حالا هرچی!! داستان، خاطره یا حتی سرگذشت...

» پیوندهای روزانه

گلمیخ [165]
سراج [232]
[آرشیو(2)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
داستانهای من[4] .
» آرشیو مطالب
قلم نگاشته
داستانی
خرداد 89
مرداد 89
آبان 90
اسفند 1400
آبان 89
آذر 89

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
آقا
آفاق
منتظر
راحیل
سراجگ
شق القلم
منجی مهر
تصویری از هنر مردم
رفیق کوچولوی خوبم
عــــــــــروج
سیب سبز
اندیشه
کناد
فرهنگ و هنر مردم
بنت الحسین
کارگاه
تبار
علیرضا-ادب تعلیمی
قصه یک بسیجی
مُهر بر لب زده
هزاران یلدا
مدرسه
محمد قدرتی GHODRATI
جان نثاران حسین
پروازشقایق ها
سوزوکی1000
هنرمردان خدا
عکس جبهه
سبکبالان
عکسهای مستند دفاع مقدس
هزاره
تینا!!!!
پرتال بسیج دانش آموزی
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
اصلاحات
سرزمین خنگا
بلوچستان
دهکده کوچک ما

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» طراح قالب